ایران، ترکیه و روسیه سه بازیگر منطقهای موثر در بحران قره باغ هستند؛ اما تحولات اخیر و توافق پایان مخاصمه نشان داد که آنکارا و مسکو اساسا نقشی برای تهران قائل نبوده و نیستند. اردوغان و پوتین مذاکره و توافق میکنند و همه را در برابر امر واقع قرار میدهند؛ واقعیتی که بر اساس آنچه در متن توافق و نقشهای که منابع روسی منتشر میکنند، میتواند ژئوپولیتیک مرزی ایران را دستخوش تغییر کند و مرز مشترک با ارمنستان را با کریدوری که نخجوان را به قره باغ وصل میکند، کان لم یکن کند. حداقلش این است که این مرز با این توافق هم اکنون در هالهای از ابهام قرار گرفته است.
اینها در حالی است اساسا هم کل درگیریها در محدوده مرزی ایران در جریان بود و قره باغ هیچ مرز مشترکی با روسیه و ترکیه ندارد و امنیت ملی و ژئوپولتیک مرزی ایران به شدت متاثر از این بحران است.
به نظر میرسد که پس از سه دهه از عمر این بحران، سیاست خارجی ایران در قبال آن فاقد پویایی و تاثیرگذاری لازم است. نه موضع اعلامی آذربایجان را راضی میکند و نه موضع اعمالی ارمنستان را. نتیجه این میشود که دو طرف اقلیمی ناهممرز با قره باغ مینشینند و توافق میکنند و ژئوپولوتیک منطقه را در راستای منافع خود تغییر میدهند و این وسط هم ایران صرفا استقبال میکند و میپذیرد.
در سایه چنین وضعیتی، برآیند کلی و راهبردی جنگ اخیر، نه فقط تثبیت موقعیت ریش سفیدی و کدخدا منشی روسیه در منطقه قففاز، بلکه حضور سخت و نرم پرقدرت ترکیه در قفقاز جنوبی و تثبیت موقعیت متغیر اسرائیلی در این منطقه است که صورتحساب آن برای باکو را سنگینتر میکند؛ به گونهای الزاماتی را بر سیاست آن در قبال ایران در آینده در پی دارد و پر واضح است که تسویه مطلوب این صورتحساب به ویژه برای اسرائیل به چه نحوی است.
ناگفته نماند بحث این جا آزادسازی اراضی آذربایجان نیست که انجام آن ضرورتی مبتنی بر حقوق بین الملل است، بلکه معطوف به چرایی نادیده گرفته شدن بازیگری است که بیشتر از دیگران متاثر است. اینجا خردهای بر ترکیه نیست؛ رقیب منطقهای ایران است و سیاست منطقهای دو طرف هیچ همپوشانی ندارد؛ هر چند قرار گرفتن در تقابلی همزمان با محور عربستان و امارات فی نفسه میتوانست نوعی همراهی و همدلی میان آنکارا و تهران ایجاد کند؛ اما به دلایلی چنین اتفاقی نیفتاد و بعید هم است در آینده بیفتد.
اما در این میان، چنین وضعیتی تالی نوع سیاستورزی خود تهران و مسکو است. به نظر میرسد که تداوم تنش ایران با غرب و نیاز به همراهی روسیه چنان مماشات و اغماضی را در قبال مسکو بر سیاست خارجی تحمیل کرده که برآیند آن میرود که سهمگینتر از پیامدهای تنش با آمریکا و اروپا باشد.
ترکیه از شمال آفریقا گرفته تا سوریه و قفقاز با روسیه اختلاف و تنش دارد؛ اما این تنشها به شکلی ماهرانه مدیریت میشود؛ نه روابط اقتصادی لطمه میخورد که توسعه هم پیدا میکند و نه مناسبات سیاسی و نظامی آسیب میبیند که ترکیه اس ۴۰۰ خود را هم میخرد و روابط سیاسی هم هر روز عمق بیشتری پیدا میکند. در سه جغرافیای پیشگفته علی رغم اختلافات، مینشینند و تقسیم غنایم میکنند و مشترکا هر کدام منافع خود را تامین میکند.
اما ایران و روسیه نه تنها چنین اختلافات و تنشهایی ندارند که به ظاهر روابط نیز "کاملا" حسنه است؛ اما چیز خاصی از این حسنه بودن جز حمایت کلامی روسیه از برجام و ایران در تنش با آمریکا و اروپا تحصیل نشده است که اگر غیر از آن بود لزوما نمیبایست خروج آمریکا از این توافق این اندازه برای ایران پرهزینه باشد. فراموش نکنیم روسیه هم شریک برجام است و میتوانست به حکم عضویت خود در آن از این هزینهها تا حدود زیادی بکاهد.
در سوریه هم که دو کشور سالهاست در کنار هم میجنگند؛ اما همدلی روسیه با سیاست ترکیه در سوریه چه در غرب فرات چه موضوع ادلب بیشتر مشهود است و رفتار روسها در قبال حملات متکرر اسرائیل سنجه خوبی است.
به نظر شکل سیاستورزی ایران به نحوی است که مسکو احساس میکند نیازها یک طرفه است و بر همین مبنا نیز خود را در گیر و دار الزامات روابطی دو سویه نمیبیند؛ وقتی از سال ۲۰۱۳ تا کنون وزیر خارجه ۳۲ بار به روسیه سفر داشته و لاوروف تنها دو بار (2013 و 2018) به ایران آمده، خود حدیث مفصلی از این قصه تلخ است.
پایان/
نظر شما